جغتائیلغتنامه دهخداجغتائی . [ ج ُ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به ناحیه و قبیله ٔ جغتای است . هر کس از قبیله یا ناحیه ٔ جغتای « : ... و با کمال الحاح به آن مرد جغتائی متوسل شد ...» (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 432).<b
جغتائیلغتنامه دهخداجغتائی . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) شعبه ای است از زبانهای ترکی مغولی که بدان ترکی جغتائی گویند.
جغتائیلغتنامه دهخداجغتائی . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) اسم یکی از محلات نواست . (مرآت البلدان ج 4). و نواقریه یی است در سه فرسنگی سمرقند. (معجم البلدان ).
زغیثاءلغتنامه دهخدازغیثاء. [ زُ غ َ ] (اِخ ) لقب عمروبن عثمان جهنی محدث که از عطیةبن لقیه روایت کند و ابوالفرج بغدادی به غلط آن را با «ر» ضبط کرده است . (منتهی الارب ).
جغتایلغتنامه دهخداجغتای . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) (کوه ...) کوهی است در جنوب بخش جغتای یکی از بخشهای شهرستان سبزوار.
جغتایلغتنامه دهخداجغتای . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش جغتای و دهستان کهنه ٔ شهرستان سبزوار است در 175هزارگزی شمال باختری و 127هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی تهران مشهد. کوهستانی و سردسیر است . 12
جغتایلغتنامه دهخداجغتای . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) ناحیه ٔ فرمانروائی جغتای پسر چنگیز و خاندان اودر ماوراءالنهر : «... و بهادری و ضرب شمشیرش [ ابابکر میرزا نبیره ٔ امیرتیمور ] در میان مردم جغتای اشتهار تمام دارد.» (مجالس النفائس ص 124).
جغتایلغتنامه دهخداجغتای . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) نام یکی از پسران چنگیز مغول است که در خراسان و ماوراءالنهر حکومت داشت . رجوع به فهرست اعلام جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و حبیب السیر و تاریخ مغول شود.
طاهر جغتائیلغتنامه دهخداطاهر جغتائی . [ هَِ رِ ج ُ غ َ ] (اِخ ) امیر ابوالمظفر ملک طاهربن ابوالفضل محمد محتاج چغانی . رجوع به طاهربن ابوالفضل و ابوالمظفر... و مجمعالفصحاج 1 ص 27 شود.
طغرل شدنلغتنامه دهخداطغرل شدن . [ طُ رِ / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن سلاطین جغتائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
آنجاقلغتنامه دهخداآنجاق . (اِ مرکب ) (از ترکی جغتائی ) آن وقت : در جافجانان ختا کافر نمیکرد این جفااین بس که در عهد تو ما یاد آوریم آنجاق را.خواجو (از شعوری ).
آهیلغتنامه دهخداآهی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ترشیز. || آهی جغتائی . تخلص شاعری مدّاح غریب میرزا پسر سلطان حسین بایقرا. و تخلص او در ابتدا نرگسی بوده ، و در 927 هَ .ق . وفات کرده است .
تاوشلغتنامه دهخداتاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاووش شود.
سنجرلغتنامه دهخداسنجر. [ س َ ج َ ] (ترکی ، اِ) مرغ شکاری جغتائی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری . (برهان ). || (ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع . (برهان ) (آنندراج ). از لغات دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
طاهر جغتائیلغتنامه دهخداطاهر جغتائی . [ هَِ رِ ج ُ غ َ ] (اِخ ) امیر ابوالمظفر ملک طاهربن ابوالفضل محمد محتاج چغانی . رجوع به طاهربن ابوالفضل و ابوالمظفر... و مجمعالفصحاج 1 ص 27 شود.