جقرلغتنامه دهخداجقر. [ ج َ ق َ ] (اِخ ) ابن یعقوب همدانی مکنی به ابوسعید و ملقب به نصرالدین . نایب موصل بود از دست عمادالدین زنگی صاحب موصل و الجزیره و شام . و در 359 هَ . ق . وفات یافت . (یادداشت مؤلف ).
زقرلغتنامه دهخدازقر. [ زَق َ ] (ع اِ) دوزخ . لغتی است در سقر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
زقرلغتنامه دهخدازقر. [ زَ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغ شکاری . لغتی است در سقر. (از ذیل اقرب الموارد).
زکرلغتنامه دهخدازکر. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زکرلغتنامه دهخدازکر. [ زُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ زکرة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکرة شود.
جکرلغتنامه دهخداجکر. [ ج َ ک َ ] (از هندی ، اِ) گرد و خاک .(برهان ). خاک . (ناظم الاطباء). || باد شدید با باران . (ناظم الاطباء). || فارسی شده ٔ لفظ هندی است که اصلش جهکر است و معنی آن باد تند غبارآگین است که از سمت مغرب وزد. (از غیاث اللغات ).
جقرملغتنامه دهخداجقرم . [ ج َ رَ ] (ع مص ) آراستن . آرایش کردن . مزین کردن . زیور بستن . زینت کردن . || مشهور کردن . شهره کردن . نامدار کردن . (دزی ).
جقرملغتنامه دهخداجقرم . [ ج َ رَ ] (ع مص ) آراستن . آرایش کردن . مزین کردن . زیور بستن . زینت کردن . || مشهور کردن . شهره کردن . نامدار کردن . (دزی ).