مصیقللغتنامه دهخدامصیقل . [ م ُ ص َ ق َ ] (ع ص ) صیقل شده و جلاداده شده . (ناظم الاطباء). روشن کرده شده و از رنگ و تیرگی پاک کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). صیقلی . جلاداده . صیقلی شده .
رومینالغتنامه دهخدارومینا. (ن مف مرکب ) زدوده و صیقل کرده شده و جلاداده و پاک و پاکیزه کرده . (ناظم الاطباء) (برهان ).
زدودهفرهنگ فارسی عمیدپاکشده؛ جلاداده؛ شفاف: ◻︎ می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی: ۳/۳۰۵).