ظلاملغتنامه دهخداظلام . [ ظَل ْ لا ] (ع ص ) ظِلّیم . بسیارستم . ظلوم . ستمکارسخت . ستمکاره . || مطلق ظالم : وان اﷲ لیس بظلام للعبید. (قرآن 182/3). ج ، ظلامون . || (اِ) گیاهی است نرم دارای شاخ تر و تازه و دراز و بدان ظِلام (به تخفیف لام
جلامقلغتنامه دهخداجلامق . [ ج َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلمَق ، بمعنی قبا. (منتهی الارب ). رجوع به جلمق شود.
جلامةلغتنامه دهخداجلامة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) پشم فریز. (منتهی الارب ). آنچه از پشم برند و قیچی کنند. (از اقرب الموارد). || آنچه از خشاوه بیرون آید. (منتهی الارب ).
جلامیدلغتنامه دهخداجلامید. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُلمود. (منتهی الارب ). || ثقل و سنگینی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): القی علیه جلامید. (اقرب الموارد).
پینددادان خانلغتنامه دهخداپینددادان خان . (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ پنجاب از هندوستان در ایالت روال پندی (راول پیندی )، در قضای جلام در 75 هزارگزی جنوب غربی جلام در نقطه ٔ انشعاب موسوم به شاهپور از خط آهنی که از لالاموسی بقندیان امتداد یافته واقع شده است . در سال <s
اسلام آبادلغتنامه دهخدااسلام آباد. [ اِ ] (اِخ ) شهری است در خطه ٔ کشمیر در 46هزارگزی جنوب شرقی شهر سرینا، کنار نهر جلام بر فرازتلی . و در زیر این تل حوضی است که هندوان آنرا از مقدسات شمرند. در اندرون این شهر 300 دستگاه شال بافی مخ
پنجابلغتنامه دهخداپنجاب . [ پ َ ] (اِخ ) سرزمین پنج رود میان رود سند (از غرب ) و جمنا (از شرق ) و پنج رود به نامهای جهلم ، جناب ، راوی ، بئاس ، ساتلج آن را مشروب می سازد.دشتی است آبرُفتی و هموار. نام یکی از ایالات شمال غربی هندوستان و جنوب شرقی ایران است و با گنگ ناحیتی تشکیل میدهد که از قدیم
جلامقلغتنامه دهخداجلامق . [ ج َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلمَق ، بمعنی قبا. (منتهی الارب ). رجوع به جلمق شود.
جلامةلغتنامه دهخداجلامة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) پشم فریز. (منتهی الارب ). آنچه از پشم برند و قیچی کنند. (از اقرب الموارد). || آنچه از خشاوه بیرون آید. (منتهی الارب ).
جلامیدلغتنامه دهخداجلامید. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُلمود. (منتهی الارب ). || ثقل و سنگینی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): القی علیه جلامید. (اقرب الموارد).