جلجابلغتنامه دهخداجلجاب . [ ج ِ ] (ع ص ) پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جَلجَب . رجوع به جلجابة و جَلجَب شود. || جمل جلجاب ؛ شتر نر سطبر و نگویند جلجابة. (منتهی الارب ).
زلجبلغتنامه دهخدازلجب . [ زَ ج َ ] (ع ص ) لغزنده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). او هو بالحاء المهملة. (ناظم الاطباء). رجوع به زلحب شود.
جلجبلغتنامه دهخداجلجب . [ ج َ ج َ ] (ع ص ) پیر ضَخم . (از یادداشت های دهخدا). جِلجاب . جلجابة. پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ).
جلجابةلغتنامه دهخداجلجابة. [ ج ِ ب َ ] (ع ص ) پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جلجبلغتنامه دهخداجلجب . [ ج َ ج َ ] (ع ص ) پیر ضَخم . (از یادداشت های دهخدا). جِلجاب . جلجابة. پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ).
پیرلغتنامه دهخداپیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رو
جلجابةلغتنامه دهخداجلجابة. [ ج ِ ب َ ] (ع ص ) پیر فرتوت و کلان که موی پیش سرش افتاده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).