لغتنامه دهخدا
جلحاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْلَح . زنی که موی پیش سرش ریخته باشد. || ماده گاو بی سرون . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گوسفند بی سرو. (مهذب الاسماء). ج ، جُلْح . || قریة جَلْحاء؛ قریه ای که در آن درخت نباشد. (از اقرب الموارد). || قریة جَلْحاء؛ قریه ای که حصن ندارد