جلسهلغتنامه دهخداجلسه . [ ج َ ل َ س َ / س ِ ] (از ع ، اِ) اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس : امروز من در جلسه ٔ مجلس شورای ملی حاضر بودم . (فرهنگ نظام ).
جلیسهلغتنامه دهخداجلیسه . [ج َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزو بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت واقع در جنوب خاور رودبارو در 18هزارگزی جنوب امام . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 670 تن .
جلسةلغتنامه دهخداجلسة. [ ج ُ ل َ س َ ] (ع ص ) بسیار نشیننده . (منتهی الارب ). کثیرالجلوس . (اقرب الموارد).
جلسةلغتنامه دهخداجلسة. [ ج ِ س َ ] (ع اِ) نوعی از نشست . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هیأتی که جالس بر آن هیأت نشیند. (از اقرب الموارد).
اِجْتِماعٌ عامٌّدیکشنری عربی به فارسیجلسه عمومي , نشست همگاني , گردهمايي عمومي , همايش عمومي , اجلاس عمومي
خصوصیلغتنامه دهخداخصوصی . [خ ُ ] (ص نسبی ) مقابل عمومی . (یادداشت بخط مؤلف ).- اطاق خصوصی ؛ اطاقی که مخصوص فردی باشد و دیگری را بدان حقی نباشد.- جلسه ٔ خصوصی ؛ اصطلاحی است و درباره ٔ جلساتی گفته می شود که غیر از اعضای تشکیل دهنده ٔ آن
پیش آهنگیلغتنامه دهخداپیش آهنگی . [ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیش آهنگ . || عمل گروهی از جوانان نیکوکار دارای تعلیمات و عملیات مخصوص و شعارهای مفید. سازمان پیشاهنگان - خلاصه ٔ تاریخچه ٔ تأسیس پیش آهنگی در جهان : این تشکیلات ابتدا در انگلستان برای یک قسم تربیت اخلاقی و اجتماعی و تمرین صفات و ملکا
جلسهلغتنامه دهخداجلسه . [ ج َ ل َ س َ / س ِ ] (از ع ، اِ) اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس : امروز من در جلسه ٔ مجلس شورای ملی حاضر بودم . (فرهنگ نظام ).
جلسهفرهنگ فارسی عمید۱. نشست برای رسیدگی و گفتگو دربارۀ امری.۲. محلی که چنین نشستی در آن برگزار میشود.
جلسهدیکشنری فارسی به انگلیسیassemblage, assembly, consistory, convention, gathering, in _, meeting, session, sitting
جلسهلغتنامه دهخداجلسه . [ ج َ ل َ س َ / س ِ ] (از ع ، اِ) اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس : امروز من در جلسه ٔ مجلس شورای ملی حاضر بودم . (فرهنگ نظام ).
جلسهفرهنگ فارسی عمید۱. نشست برای رسیدگی و گفتگو دربارۀ امری.۲. محلی که چنین نشستی در آن برگزار میشود.