خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
الف
فرهنگ فارسی عمید
نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
تالف
فرهنگ فارسی عمید
۱. الفت یافتن؛ دوست شدن؛ دمساز شدن.۲. دلجویی.
-
تحالف
فرهنگ فارسی عمید
با هم سوگند خوردن و عهدوپیمان بستن.
-
تخالف
فرهنگ فارسی عمید
با هم خلاف کردن؛ با یکدیگر خلاف ورزیدن.
-
تخلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. خلاف کردن.۲. خلاف وعده کردن؛ خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن.۳. عقب ماندن؛ واپس ماندن.
-
تصلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. تملق گفتن؛ چاپلوسی کردن.۲. لاف زدن.
-
تکلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. رنج و سختی بر خود نهادن؛ به خود رنج دادن.۲. تظاهر کرن به امری؛ کاری به مشقت و خلاف عادت کردن.
-
تلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. هلاک شدن؛ کشته شدن.۲. هدر رفتن.
-
جلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. سبک، زننده، و ناشایست.۲. ویژگی کسی که رفتارهای سبک، زننده، و ناشایست انجام میدهند؛ سبکسر.
-
حلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. سوگند خوردن؛ قسم خوردن.۲. (اسم) سوگند؛ قسم.
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
پشتِسر؛ عقب.
-
خوش علف
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی حیوان علفخواری که خوب علف میخورد.
-
زلف
فرهنگ فارسی عمید
گیسو؛ موی سر.〈 زلف چلیپا: [قدیمی، مجاز] زلفی که پریشان و آشفته باشد.〈 زلف دوتا: [قدیمی] زلف تاخورده و پیچیده؛ گیسوی تابیده.〈 زلف شکستن: [قدیمی، مجاز] پریشان و آشفته کردن مو.〈 زلف عروس (عروسان): (زیستشناسی) تاجخروس.
-
سالف
فرهنگ فارسی عمید
ماضی؛ متقدم؛ گذشته؛ پیشرفته؛ پیشین.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
۱. گذشته؛ درگذشته.۲. هر کس که پیشتر از پدران و خویشان کسی میزیسته.