جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
جلودارلغتنامه دهخداجلودار. [ ج ِ ل َ ] (نف مرکب ) نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته مقدم آن میرود. || کسی که چندین اسب و قاطر بارکش دارد و بکرایه میدهد و چاروادارها زیر دست دارد. (فرهنگ نظام ). رجوع به جلو شود.
جلودارفرهنگ فارسی معین(جُ لُ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر.) 1 - کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد. 2 - طلایه ، پیش قراول . ؛ ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن .
موکب داریلغتنامه دهخداموکب داری . [ م َ / مُو ک ِ ] (حامص مرکب ) سرپرستی سواران و پیادگان که در التزام رکاب پادشاهند. جلوداری . (آنندراج ) : به موکب داریش ناموس اکبرخرامان گشته چون طاوس انور. امیرخسرو (از آنندر