لغتنامه دهخدا
جلیف . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) رندیده و پوست بازکرده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد درشت گول . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جِلف شود. || ظالم و ستمکار. (از اقرب الموارد). || نباتی است ازنباتهای زمین نرم که بفارسی شبرم گویند. غلاف بار آن پر از دانه هایی مان