جماریلغتنامه دهخداجماری . [ ج َ را / رَن ْ ] (ع ) همه . (منتهی الارب ): جاؤا جماری ؛ همه آمدند. (از اقرب الموارد).
جمریلغتنامه دهخداجمری . [ ج َ ری ی ] (اِخ ) زیادبن ابی جمرة لخمی (منسوب است بپدر خود). از فقیهان و محدثان است . لیث بن سعد از او روایت دارد. وی پیش از 150 هَ . ق . درگذشت . (لباب الانساب ).
جمریلغتنامه دهخداجمری . [ ج َ ری ی ] (اِخ ) عامربن شقیق بن جمرة اسدی (منسوب است بجد خود). از محدثان است . وی از ابووائل روایت کند و از او ثوری روایت دارد. (لباب الانساب ).
جمریلغتنامه دهخداجمری . [ ج َ ری ی ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد ضبی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . از محدثان است . ابومنصور محمدبن سعد از وی روایت دارد. (لباب الانساب ).
جمریلغتنامه دهخداجمری . [ ج َ ری ی ] (اِخ ) مالک بن نویرةبن جمره ٔ یربوعی تمیمی . از مرتدان مشهور است . وی بدست خالدبن ولید بقتل رسید. (لباب الانساب ).
جمریلغتنامه دهخداجمری . [ ج َ ری ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به بنوجمرة و آنان گروهی بودند از بنوضبه که دربصره مسکن گزیدند و محلّه ای بنام آنان نامیده شد. گروهی از محدثان به این نام مشهورند. (لباب الانساب ).