جمحیلغتنامه دهخداجمحی . [ ج ُ م َ حی ی ] (اِخ ) محمدبن سلام بن عبداﷲ، مکنی به ابوعبداﷲ. از ادیبان و دانشمندان بزرگ است . احمدبن حنبل و ثعلب نحوی نزد وی تحصیل مراتب علمی کرده اند. او راست : کتاب طبقات الشعراء. این کتاب در مصر به سال 1920 م . به چاپ رسیده است .
جمعلغتنامه دهخداجمع. [ ج َ ] (ع اِ) رستاخیز. قیامت . (منتهی الارب ).- یوم الجمع ؛ روز قیامت . (از اقرب الموارد).- یوم ُ جمع ؛ روز عرفه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ایام جمع ؛ ایام مِنی ̍. (منتهی الارب
جمعیدیکشنری فارسی به انگلیسیcollaborative, collective, collectively, concerted, corporate, mass , multiple, plural, team, united, universal
دسته جمعیلغتنامه دهخدادسته جمعی . [ دَ ت َ / ت ِ ج َ ] (ق مرکب ) همه باهم .متحدانه . جمعاً. همگی . همگروه . همگان . همگی باهم .
ابوابجمعیلغتنامه دهخداابوابجمعی . [ اَب ْ ج َ ] (اِ مرکب ) دخل ها و دریافت های صاحب جمعی . وصولیهای مادرحسابی . مأخوذیهای محصل خراج و مانند آن .
ابواب جمعیفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از درآمد یا اموال که در اختیار کسی است.۲. (اسم، صفت نسبی) مجموعۀ کارکنان زیر فرمان یک نفر یا یک سازمان.