جنباءلغتنامه دهخداجنباء. [ جَم ْ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
زنبالغتنامه دهخدازنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
جنباندنلغتنامه دهخداجنباندن . [ جُم ْ دَ ] (مص ) جنبانیدن . تکان دادن . بحرکت درآوردن . تحریک : ز جنباندن بانگ چندین جرس سری در سماعش نجنبانْد کس . نظامی .در بیان این سه کم جنبان لبت از ذهاب و از ذهب وز مذهبت . <p class="autho
جنباءلغتنامه دهخداجنباء. [ جَم ْ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
جنبادلغتنامه دهخداجنباد. [ جُم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و در دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، میوه جات و عتاب و
جنبارلغتنامه دهخداجنبار. [ ج ِ ن ِب ْ با ] (ع اِ) جِنْبار است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جِنْبار شود.
صقرلغتنامه دهخداصقر. [ ص َ ] (اِخ ) قاره ای است به مروت از زمین یمامة مربنی نمیر را. (معجم البلدان ). و بدانجا قاره ٔ دیگری است که آن را نیز صقر گویند. راعی نمیری گفته است :جعلن اریطا بالیمین و رمله و زات لغاط بالشمال و خانقه و صادفن بالصقرین صوب سحابةتضمنها جنبا غدیر و خافقه
طروقةلغتنامه دهخداطروقة. [ طَ ق َ ] (ع ص ، اِ) طروقةالفحل ؛ ماده ٔ شتر نر. (منتهی الارب ). نه جفت او. || طروقةالرجل ؛ زن مرد. (منتهی الارب ). نه همسر او. و منه : کان یصبح جنباً من غیر طروقة. (منتهی الارب ). || ناقة طروقةالفحل ؛ به وقتی رسید ناقه که نر داده شود آن را و کذلک المراءة.(منتهی الارب
جنباندنلغتنامه دهخداجنباندن . [ جُم ْ دَ ] (مص ) جنبانیدن . تکان دادن . بحرکت درآوردن . تحریک : ز جنباندن بانگ چندین جرس سری در سماعش نجنبانْد کس . نظامی .در بیان این سه کم جنبان لبت از ذهاب و از ذهب وز مذهبت . <p class="autho
جنباءلغتنامه دهخداجنباء. [ جَم ْ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
جنبادلغتنامه دهخداجنباد. [ جُم ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و در دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، میوه جات و عتاب و
جنبارلغتنامه دهخداجنبار. [ ج ِ ن ِب ْ با ] (ع اِ) جِنْبار است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جِنْبار شود.
ناجنبادیکشنری فارسی به انگلیسیimmobile, motionless, passive, quiet, sedentary, stable, standing, static, stationary, steady, still, tranquil