جنبششناسیkineticsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از مکانیک که با رابطۀ بین حرکت و نیرو و جِرم اجسام سروکار دارد
جنبششناسی چشمة زمینلرزهkinematics of seismic sourceواژههای مصوب فرهنگستانتوصیفی از دگرشکلی یا جنبشهای محدودة چشمة زمینلرزه بدون پرداختن به تنشها یا نیروهای کنشگر
جنبشلغتنامه دهخداجنبش . [ جُم ْب ِ ] (اِمص ) (از: جُنب + َ-ِش ، پسوند اسم مصدر) از جنبیدن . حرکت . مقابل آرام ، سکون : باز هوا برتر از این دو گوهر ایستاده است که جوهری است نرم وشکل پذیر بهمه شکلی که اندر او آید... تا هرچه بجنبداندر این جوهر نرم از نباتی و حیوان از جنبش
جنبشفرهنگ فارسی عمید۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.⟨ جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مانند زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد.⟨ جنبش اول:۱. [مجاز
Lautaro Faction of the United Popular Action Movementدیکشنری انگلیسی به فارسیلوتارو جنبش جنبش اعتراضی مردمی متحده
أخْمَدَ الثّوْرَةدیکشنری عربی به فارسیانقلاب را خاموش کرد (خفه کرد) , جنبش را خاموش کرد , جنبش را خفه کرد
جنبششناسی چشمة زمینلرزهkinematics of seismic sourceواژههای مصوب فرهنگستانتوصیفی از دگرشکلی یا جنبشهای محدودة چشمة زمینلرزه بدون پرداختن به تنشها یا نیروهای کنشگر