جنادفلغتنامه دهخداجنادف . [ ج ُ دِ ] (ع ص ) سطبر کلفت از مردم و شتران . || کوتاه سطبر. || آنکه در رفتن کتف بجنباند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جندفرجلغتنامه دهخداجندفرج . [ ج ُ دَ ف َ ] (اِخ ) تعریبی ازبندفرک و آن دهی است در نیشابور در یک فرسنگی آن . (از معجم البلدان ) (مراصد) (مرآت البلدان ج 4 ص 269).
جندفرقانلغتنامه دهخداجندفرقان . [ ج ُ دَ ف َ ] (اِخ ) دهی است از مرو که بدان جنفرقان نیز گویند. (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).
جندفرجلغتنامه دهخداجندفرج . [ ج ُ دَ ف َ ] (اِخ ) تعریبی ازبندفرک و آن دهی است در نیشابور در یک فرسنگی آن . (از معجم البلدان ) (مراصد) (مرآت البلدان ج 4 ص 269).
جندفرقانلغتنامه دهخداجندفرقان . [ ج ُ دَ ف َ ] (اِخ ) دهی است از مرو که بدان جنفرقان نیز گویند. (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).