جنقیلغتنامه دهخداجنقی . [ ج َ ] (ترکی ، مص ) کنکاش کردن جمعی باشد با هم ، گویند ترکی است . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (اِ) مجلس . انجمن . (ناظم الاطباء).
جنکیلغتنامه دهخداجنکی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به جنک ، نوازنده ٔ جنک . (اقرب الموارد). رجوع به جنک شود.
جنغیلغتنامه دهخداجنغی . [ ج َ ] (ترکی ، مص ) با کسی مشورت کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) : به پیوست با صوف موئینهاهمی رفت جنغی به پشمینها. نظام قاری (دیوان ص 187).در این باب کرده ست ترک اختیارتو با