زنبوجلغتنامه دهخدازنبوج . [زَم ْ ] (ع اِ) نوعی زیتون وحشی . (از دزی ج 1 ص 605). || نوعی از نیزه ٔ دوشاخ . (از دزی ایضاً). رجوع به همین کتاب شود.
تدفین زانوبازknee extended burialواژههای مصوب فرهنگستانتدفینی که در آن زانوان خمشدگی ندارند (180 درجه)
جانبازلغتنامه دهخداجانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرستان خرم آباد است . در 60 هزارگزی شمال خاوری کوه دشت و 60 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع شده است . محلی است جلگه و معتدل و مالاریایی و <span cl
جانبازلغتنامه دهخداجانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 158).
جانبازلغتنامه دهخداجانباز. [ جام ْ ] (نف مرکب ) جان بازنده . کسی که با جان خود بازی کند و آنرا در معرض خطر اندازد. (ناظم الاطباء) : هان ای دل خاقانی جان بازتری هر دم در عشق چنین باید آن کس که سراندازد. خاقانی .در این میدان جانبازان ا