جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج َ ] (ع اِ) طرف جنوب ، یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال . (اقرب الموارد). چهار جهت اصلی عبارتند از: شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، و آنرا بپارسی او اخشتر و نسا گویند. (ناظم الاطباء). || بادی است برابر باد شمال . (از اقرب الموارد). باد دست راست و مهب آن از مطلع سهیل ت
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جَنْب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پهلوها. رجوع به جَنْب شود.
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع مص ) از دست راست وزیدن باد. (منتهی الارب ). || بادجنوب آمدن . (المصادر). || باد جنوب وزیدن بر قوم و هلاک کردن . (منتهی الارب ): جُنِبوا جنوباً؛ باد جنوب وزید بر آنان و هلاک کرد آنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دورشدن . (المصادر زوزنی
زنوبلغتنامه دهخدازنوب . [زِ نُب ْ ] (اِخ ) ملکه ٔ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ٔ ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه ، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش زمام حکومت را بدست گرفت و د
زریانواژهنامه آزاد(کردی) باد جنوب، باد سرد؛ از اسم های دخترانه. زریان اسم دختر در زبان کردی بوده و به معنی "باد سرد" می باشد (کردی) جوانه زدن، پرورش، باد جنوب.
بادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی باد، جریان، جریان هوا، وزش، هوا کوران، نسیم▼، طوفان، باد موسمی، باد داغ، باد صرصر، باد سموم، باد نوروز، باد خزان باد موافق، باد مخالف خمسین، حرمتان، مانسون، باد شمال (جنوب،...)، باد سام، بادِ دبور گردباد، تورنادو، هاریکین تهویه، تهویۀ مطبوع، پنکه، هواکش، فَن، بادبزن، کولر، ایرکاند
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج َ ] (ع اِ) طرف جنوب ، یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال . (اقرب الموارد). چهار جهت اصلی عبارتند از: شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، و آنرا بپارسی او اخشتر و نسا گویند. (ناظم الاطباء). || بادی است برابر باد شمال . (از اقرب الموارد). باد دست راست و مهب آن از مطلع سهیل ت
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جَنْب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پهلوها. رجوع به جَنْب شود.
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع مص ) از دست راست وزیدن باد. (منتهی الارب ). || بادجنوب آمدن . (المصادر). || باد جنوب وزیدن بر قوم و هلاک کردن . (منتهی الارب ): جُنِبوا جنوباً؛ باد جنوب وزید بر آنان و هلاک کرد آنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دورشدن . (المصادر زوزنی
جنوبفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ شمال] (جغرافیا) یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد.۲. [مجاز] شهرها و سرزمینهای واقع در جنوب کشور.۳. [مقابلِ شمال] [قدیمی] بادی که از سمت جنوب میوزد.
دریای جنوبلغتنامه دهخدادریای جنوب . [ دَرْ ی ِ ج َ / ج ُ ] (اِخ ) نامی است که «و.ن . بالبوآ» کاشف اقیانوس کبیر (در سال 1513 م .) بر این اقیانوس نهاد. اصطلاح دریاهای جنوب معمولاً به آبهای نیم کره ٔ جنوبی و بالاخص قسمت جنوبی اقیانوس
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج َ ] (ع اِ) طرف جنوب ، یکی از چهار جهت اصلی در برابر شمال . (اقرب الموارد). چهار جهت اصلی عبارتند از: شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، و آنرا بپارسی او اخشتر و نسا گویند. (ناظم الاطباء). || بادی است برابر باد شمال . (از اقرب الموارد). باد دست راست و مهب آن از مطلع سهیل ت
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جَنْب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پهلوها. رجوع به جَنْب شود.
جنوبلغتنامه دهخداجنوب . [ ج ُ ] (ع مص ) از دست راست وزیدن باد. (منتهی الارب ). || بادجنوب آمدن . (المصادر). || باد جنوب وزیدن بر قوم و هلاک کردن . (منتهی الارب ): جُنِبوا جنوباً؛ باد جنوب وزید بر آنان و هلاک کرد آنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دورشدن . (المصادر زوزنی
مجنوبلغتنامه دهخدامجنوب . [ م َ ] (ع ص ) آن که بیماری ذات الجنب دارد و مبتلا به بیماری پهلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتار ذات الجنب و بیماری پهلو. (ناظم الاطباء). || آن که در باد جنوب درآمده باشد. || اسب کتل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جنیبت . یدک . مُجَن