جینلولغتنامه دهخداجینلو. [ ج َ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. سکنه ٔ آن 115تن . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <s
پردیس جنگلی،پارک جنگلیforest parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی که منطقة حفاظتشدة تفریحی است شامل بوتهزار و درختان بومی و گاه غیربومی
جنگلیلغتنامه دهخداجنگلی . [ ج َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به جنگل . ساکن جنگل . (ناظم الاطباء). || روئیده درجنگل : درختان جنگلی . || وحشی . نامتمدن .
جنگلاهیلغتنامه دهخداجنگلاهی . [ ج َ ] (اِ) غلیواج را گویند. (برهان ). زغن . (فرهنگ فارسی معین ). غلیواژ. (شرفنامه ٔ منیری ). چنگلاهی . (شرفنامه ٔ منیری ). جنگلانی . جنگلایی . (برهان ). و آنرا بندا و جوازه لوا و جوزه لوا و چوژه لوا و خاد و زغن و غلیواز و گوشت ربای نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).<b