زوباغلغتنامه دهخدازوباغ . (اِخ ) نام حیزیست که بنای مخنثی نهاد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 242). نام کسی است که حیزی و مخنثی را او بنا نهاد و ازو زاییده شد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حیزی که بنای مخنثی نهاد. (فرهنگ رشیدی ) : <
زوابیقلغتنامه دهخدازوابیق .[ زَ ] (ع اِ) ج ِ زیبق : و هم از باب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس . (دانشنامه ٔ جهان ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جابقلغتنامه دهخداجابق . [ ب َ ] (اِخ ) دهات حوالی طوس بوده است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). و رجوع به مرآت البلدان شود.
جابکیلغتنامه دهخداجابکی . (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). و رجوع به جباره شود.