جوشاکلغتنامه دهخداجوشاک . (اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از: جوش + َ-اک (پسوند)، مانند پوشاک ، خوراک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جوشش : چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته . امیرخسرو.<
جوشاکankylosisواژههای مصوب فرهنگستانسخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا بهصورت مادرزادی
جوشاک استخوانیbony ankylosisواژههای مصوب فرهنگستانرشد ناهنجار استخوان در طول مفصل که مانع از حرکت آن میشود
جوسقلغتنامه دهخداجوسق . [ ج َ س َ ] (اِخ ) خانه ای بوده است در بغداد مر مقتدر باﷲ را و در وسط آن حوضی است از ارزیز که سی ذراع طول و بیست ذراع عرض آن است . (منتهی الارب ).
جوشاک استخوانیbony ankylosisواژههای مصوب فرهنگستانرشد ناهنجار استخوان در طول مفصل که مانع از حرکت آن میشود
مهرهآماس جوشاکیankylosing spondylitis, Bechterew disease/ Bekhterev disease, rheumatoid spondylitisواژههای مصوب فرهنگستاناتصال تدریجی مفاصل بینمهرهای که حرکت مهرههای ستون فقرات را محدود میکند و به بروز گوژپشتی و درد پشت و لگن منجر میشود متـ . بیماری ماری ـ اشترومپل Marie-Strumpell disease
مفصلخشکانیarthrodesis, fusion arthrodesisواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتن غضروف و فشردن سطوح مفصل که باعث میشود استخوانهای هر دو طرف مفصل به هم جوش بخورند متـ . جوشاک مصنوعی artificial ankylosis
جوشاک استخوانیbony ankylosisواژههای مصوب فرهنگستانرشد ناهنجار استخوان در طول مفصل که مانع از حرکت آن میشود