جولانگهلغتنامه دهخداجولانگه . [ ج َ / جُو گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جولانگاه : ای مگس عرصه ٔ سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود میبری و زحمت ما میداری .حافظ.
زولانهلغتنامه دهخدازولانه . [ زَ / زُو ن َ / ن ِ ] (اِ) بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی «بخاو» گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (ان