خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جولاهگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جولاهگی
/julāhegi, jo[w]lāhegi/
معنی
بافندگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جولاهگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹جولایی› julāhegi, jo[w]lāhegi بافندگی.
-
جستوجو در متن
-
نساجی
لغتنامه دهخدا
نساجی . [ن َس ْ سا ] (حامص ) بافندگی . شغل و صنعت نساج . (ناظم الاطباء). جولاهی . جولاهگی . جامه بافی . حوک . حیاک . حیاکت . || (اِ) آنجا که بافندگی کنند. جای بافندگی و جولاهگی و کارگاه پارچه بافی . کارخانه ٔ نساجی .
-
لفة
لغتنامه دهخدا
لفة. [ ل َف ْ ف َ ] (ع اِ) آنچه قد کرباس بر آن پیچند. (مهذب الاسماء). آنکه فرت بر او پیچند. (جولاهگی ). ج ، لفّات . || سنبوسه . (دهار). || (ص ) باغچه ٔ درهم پیچیده درخت . لِفّة. (منتهی الارب ).
-
حفة
لغتنامه دهخدا
حفة. [ ح َف ْ ف َ] (ع اِ) نورد [ در جولاهگی ] . (مهذب الاسماء). منوال [ در جولاهی ] . منوال جولاهان که بر آن جامه پیچند وقت بافتن . (از اقرب الموارد). || کرامت تمام . نوازش تمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی ماهی است سپید و خاردار. || اندا...
-
بافندگی
لغتنامه دهخدا
بافندگی . [ ف َ دَ /دِ ] (حامص ) عمل بافنده . جولاهگی . انتساج . (ناظم الاطباء). نساجی . حیاکت . نسج . جولاهی . حوک . معمولاً هر بافته ای از گره خوردن یا زیر و زبر افتادن و یا از زبر و زیر یکدیگر رد شدن دو تار و رشته ، در دو جهت عمودی و افقی تشکیل شو...