زغولغتنامه دهخدازغو. [ زَغ ْوْ ] (ع مص ) گریستن کودک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تقسیم کردن به عدالت . (ناظم الاطباء).
جیغوتلغتنامه دهخداجیغوت . [ج َ / ج ِ ] (اِ) توبره ای که از لیف کنند. توبره و سبدی که از لیف سازند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). توبره و سبدی که از لیف بافند. (برهان ) : غم عیال نبود و غم تبار نبوددلم بر آستن آکنده بود چون جیغ
رسافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بلند، بالا، پرسروصدا، واضح، تیز، گوشخراش، رعدآسا، نعره زنان، دلخراش بلیغ، فصیح بلندگو قورتداده فورته، فورتیسیمو تخس، جیغجیغو
جیغوتلغتنامه دهخداجیغوت . [ج َ / ج ِ ] (اِ) توبره ای که از لیف کنند. توبره و سبدی که از لیف سازند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). توبره و سبدی که از لیف بافند. (برهان ) : غم عیال نبود و غم تبار نبوددلم بر آستن آکنده بود چون جیغ