حاذلةلغتنامه دهخداحاذلة. [ ذِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث حاذل . || عین ٌ حاذله ؛ چشم مژه فرو ریخته و آب از وی روان شده و سرخ شده و جای مژگان ورم کرده .
هوذلةلغتنامه دهخداهوذلة. [ هََ ذَ ل َ ] (ع مص ) شتاب رفتن . || مضطرب شدن در دویدن . || بسوی بالا انداختن کمیز را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جنبانیده شدن مشک شیر. || سست شدن در جماع . || جنبان بیرون آمدن بول شتر. || جنبیدن دلو. (منتهی الارب ).
محذللغتنامه دهخدامحذل . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) مژه که حاذله گرداند چشم را و حاذله چشمی را گویند که آب از آن روان گردد و جای مژه سرخ و دمیده شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
احذاللغتنامه دهخدااحذال . [ اِ ] (ع مص ) اِحذال بکاء چشم را؛ حاذله کردن گریه چشم را. سرخ کردن چشم و روان گردانیدن آب از آن . (منتهی الارب ). || احذال حرّ چشم را؛ حاذله کردن گرما چشم را.