هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه نان در اشکنه خرد میکند. (ناظم الاطباء). هشم الترید لقومه ؛ فهو هاشم . (اقرب الموارد). || کوه نرم . (یادداشت مؤلف ). || دوشنده ٔ شیر. (یادداشت مؤلف ). ج ، هُشُم .
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ](اِخ ) (میر...) از وزراء و حکام مازندران در دوره ٔ صفویه . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 186).
هاشملغتنامه دهخداهاشم .[ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی التنوخی ، البعلی الشافعی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به نجم الدین . از شاگردان شیخ تاج الدین بن الفرکاح بود. در دمشق و قاهره استماع حدیث کرد. و مدتی مدرس مدرسه ٔ الصارمیه بود. رسالاتی تألیف کرد. طبع شعر داشت و این ابیات از اوست :لاترکنن
لحاسملغتنامه دهخدالحاسم . [ ل َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ لحسم . ره گذرهای آب وادی که تنگ باشد. (منتهی الارب ).