حاطه الغتنامه دهخداحاطه ا. [ طَ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند او را نگاه دارد. حاطهم اﷲ؛ خداوند ایشان را نگاه دارد : این لشکر منصور ترا حاطهم اﷲبر شه ره پیروزی پیوسته گذر باد. سیدحسن غزنوی .هرچه رفته ست از عطیتهای ایشا
حوطةلغتنامه دهخداحوطة. [ ح َ طَ ] (ع اِمص ) هشیاری و حزم در کار. (منتهی الارب ). حیطَه . حَیطَه . اسم است احتیاط را. (اقرب الموارد). || (اِ) بازیچه ای است که آنرا داره نامند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و خوطه تصحیف آن است . (اقرب الموارد).
حیاطةلغتنامه دهخداحیاطة. [ طَ ] (ع مص ) نگاه داشتن . حوط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به حوط و حیاطت شود.
هوتةلغتنامه دهخداهوتة. [ ت َ / هََ ت َ ] (ع اِ) زمین نشیب . ج ، هُوَت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راه سرازیر بسوی آب . (اقرب الموارد).
هوثةلغتنامه دهخداهوثة. [ هََ ث َ ] (ع اِ) زمین تشنه . (منتهی الارب ). || (اِمص ) تشنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
احاطهفرهنگ فارسی عمید۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
احاطهفرهنگ فارسی معین(اِ طِ) [ ع . احاطة ] (مص م .) 1 - گرداگرد چیزی را گرفتن . 2 - فهمیدن و فراگرفتن به طور کامل و تمام .