عاقرلغتنامه دهخداعاقر. [ ق ِ ] (اِخ ) ریگزاری است در منازل جریرالشاعر، و بعضی گویند عاقر ریگ های بزرگ را گویند. (معجم البلدان ).
عاقرلغتنامه دهخداعاقر. [ ق ِ ] (ع ص ) نحرکننده ٔ شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. (ناظم الاطباء). || زن که آبستن نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. (قرآن 5/19). ج ، عُقّر و عَ
متحاقرلغتنامه دهخدامتحاقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص )خوارنماینده یکدیگر را. (آنندراج ). خوار و ذلیل در پیش نفس خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاقر شود.
تحاقرلغتنامه دهخداتحاقر. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) خوار نمودن نفس خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصاغر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).