ترجمه مقاله

حالت

hālat

۱. وضع، حال، و کیفیتی که در کسی یا چیزی وجود دارد؛ کیفیت؛ چگونگی؛ طبع؛ طور.
۲. (تصوف) وجد؛ طرب.
۳. (تصوف) حال و کیفیتی که بی‌اختیار به سالک دست می‌دهد.

۱. حال، کیفیت، مورد، وضعیت، چگونگی، وضع
۲. جنبه، بعد
۳. طبیعت، هیئت
۴. نهج
۵. وجد، خلسه
۶. چین، شکن

سان، کنونه، فتن

حالت افندی

لغت‌نامه دهخدا

حالت افندی . [ ل َ اَ ف َ ] (اِخ ) محمدسعید. یکی از رجال دوره ٔ سلطان محمودخان ثانی . وی مظهر اعتماد و الطاف شاهانه بود ولی بی احتیاطی در حرکات و سکنات و توجه به اغراض و منافع شخصی برای او نتیجه ٔ سوء داد. او بمنظور خوش خدمتی به بعضی بیکهای فنار که مخدوم سابق وی بودند برای فر

حالتی

لغت‌نامه دهخدا

حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفه ٔ ترکمانیه در بلده ٔ تهران نشو و نما یافته ، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن ، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعه ٔ شاهزاده حسین پرداخته ، طبع سلیمی در شعر داشته ، صاحب دیوانست .

حالتی

لغت‌نامه دهخدا

حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) محمد. یکی از شعرای عثمانی . وی در مائه ٔ یازدهم هجری میزیسته و ازاهالی تیره بوده ، مدتی برای تحصیل علوم به سیر در بلدان پرداخته ، عاقبت در قونیه بطریقت مولوی گرویده تمام هم ّ خود را به حل ّ رموز و اسرار مثنوی وقف و مناقب مولوی را به ترکی منظوم ترجمه کرد

حالت افندی

لغت‌نامه دهخدا

حالت افندی . [ ل َ اَ ف َ ] (اِخ ) محمدسعید. یکی از رجال دوره ٔ سلطان محمودخان ثانی . وی مظهر اعتماد و الطاف شاهانه بود ولی بی احتیاطی در حرکات و سکنات و توجه به اغراض و منافع شخصی برای او نتیجه ٔ سوء داد. او بمنظور خوش خدمتی به بعضی بیکهای فنار که مخدوم سابق وی بودند برای فر

حالتی

لغت‌نامه دهخدا

حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفه ٔ ترکمانیه در بلده ٔ تهران نشو و نما یافته ، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن ، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعه ٔ شاهزاده حسین پرداخته ، طبع سلیمی در شعر داشته ، صاحب دیوانست .

ترجمه مقاله