حاماسیسلغتنامه دهخداحاماسیس .(اِ) داروئی هندی یا ارمنی است ، و گویند آن شیری شیرین است در فربیون . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 116).
عماشیشلغتنامه دهخداعماشیش . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُمشوش . خوشه ای که همه یا بعضی از آن را خورده باشند. رجوع به عمشوش شود.
حومسیسلغتنامه دهخداحومسیس . [ ح َ م َ ] (ع اِ) لاغر.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مهزول . (متن اللغة).
حمصیصلغتنامه دهخداحمصیص . [ ح َ م َ / ح َم ْ م َ ] (ع اِ) تره ای است ترش که در ریگ روید و آن را در قروت کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حامامینسلغتنامه دهخداحامامینس . [ ] (اِ) گویند گیاهی مانند گندم است . بیش از یک بدست نباشد و برای درد پشت سودمند بود. ولیکن صحیح آنست که حامامینس مانند حاماسیس مجهول است . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 116).