حایصلغتنامه دهخداحایص .[ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که فحل بدو گشنی نتواند کرد از تنگی اندام وی . ناقه که نر بر او گشنی نتواند کرد از تنگی اندام او. حیصاء. (منتهی الارب ). محیاص . ج ، حوائص ، حیص . (مهذب الاسماء). و رجوع به حائص شود.
گاز همراهassociated gas, gas-cap gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
گاز حقیقیreal gas, imperfect gasواژههای مصوب فرهنگستانگازی که به علت برهمکنش بین مولکولی، خواص آن با خواص گاز آرمانی متفاوت است
گاز محلولsolution gas, dissolved gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازی مخازن نفت که، بهدلیل بالا بودن فشار در مخازن، در هیدروکربنهای مایع حل شدهاند
گاز کاملperfect gas, ideal gas 2واژههای مصوب فرهنگستانگاز حقیقی بسیار رقیقی که نیروهای بین مولکولی آن بسیار کم است
متحایصلغتنامه دهخدامتحایص . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) آمیزنده و سرشته کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).