حبابیةلغتنامه دهخداحبابیة. [ ح ُ بی ی َ ] (اِخ ) نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کوره ٔ شرقیة است . و دیگری را منزل نعمة نیز خوانند و آن نیز شرقیة است . (معجم البلدان ج 3 ص 206).
حبابهلغتنامه دهخداحبابه . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر در چهل وپنجهزارگزی شمال خاوری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به خلف آباد. دشت ، گرمسیر مالاریائی . سکنه 155 تن شیعه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات .
حبابةلغتنامه دهخداحبابة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) یکی از مغنیات مشهور عرب . وی محبوبه ٔ یزیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود. اسم وی عالیة است و حبابه را با جاریه ٔ دیگر یزیدبن عبدالملک که مسماة به سلامة است و هر دو طرف توجه خلیفه بودند قینتی یزید مینامیدند و تعلق خاطر خلیفة به حبابة بدان حد بود که بیشت
حبابةلغتنامه دهخداحبابة. [ ح َ ب َ ] (ع اِ) یکی حَباب . غنچه . کوپله . سوارک . (ادیب نطنزی ). غوزه . گوی . سیاب . نفاخة. فقاعة. ج ، حباب .
حبوبةلغتنامه دهخداحبوبة. [ ح َب ْ بو ب َ ] (اِخ ) لقب جد ابومحمد عبداﷲبن زکریای نیشابوری است . (تاج العروس ).
پوشچنگار نایژکی ـ حبابچهایbronchioalveolar carcinoma, alveolar carcinoma, alveolar cell carcinoma, alveolar adenocarcinomaواژههای مصوب فرهنگستانپوشچنگاری ریوی که یاختههای پوششی استوانهای و مکعبی دیوارۀ حبابچهها را درگیر میکند
پوشچنگار یاختههای پایۀ حبابچهایalveolar basal cell carcinoma, cystic basal cell carcinomaواژههای مصوب فرهنگستانپوشچنگار یاختههای پایۀ کمیابی که یاختههای مرکز آن تخریب شدهاند
خانه ٔ ششلغتنامه دهخداخانه ٔ شش . [ ن َ / ن ِ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابچه ٔ ریوی . حبابهای متعلق به ریه .
ششیلغتنامه دهخداششی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شش (ریه ). به رنگ جگر سفید. سرخ بسیار کم رنگ . (یادداشت مؤلف ).- حبابهای ششی ؛ در اصطلاح پزشکی کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آنه