حبرانیلغتنامه دهخداحبرانی . [ ح ُ نی ی ] (اِخ ) ابوراشد. احضر نام داشت و بعض اصحاب پیغمبر را دریافت . و از شامیان محسوب است و مردم آنجا از وی روایت کنند. (سمعانی 153ب ). رجوع به حبران شود.
حبرانیلغتنامه دهخداحبرانی . [ ح ُ نی ی ] (اِخ ) ابوسعید عبداﷲبن بشر الحبرانی السکسکی . در عداد شامیان بشمار آید و به عبداﷲبن ابی اماس معروف است . و ابوعبدة حداد و محمدبن حمران از وی روایت کنند. او ساکن بصره بود. (سمعانی 153 ب ).
عبرانیلغتنامه دهخداعبرانی . [ ع ِ ] (ص نسبی ، اِ) لغت جهودان . زبان یهود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا. سنائی .و رجوع به عبرانیان شود.
غیاثلغتنامه دهخداغیاث . (اِخ ) ابن ابی شیبة حبرانی . شیخی است از برای بشربن اسماعیل . (از تاج العروس ).
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) حبرانی . محدث است . او از ابوامامه و از او سلام و حبیب بن عبید روایت کنند.
حبرانلغتنامه دهخداحبران . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن قیس بن جشم بن عبدالشمس . پدر قبیله ای به یمن و از ایشان است ابوسعید حبرانی عبداﷲبن بشر سکسکی . (سمعانی ص 153). و ازآن قبیله است ابوراشد و جمعی دیگر. (منتهی الارب ).