حبشةلغتنامه دهخداحبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس نهمی . از بنی نهم ، بطنی از همدان . اهل سیر گویند: او بطف (کربلا) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
حبسهلغتنامه دهخداحبسه . [ ح ُ س َ ] (ع اِمص ) بستگی زبان . (مهذب الاسماء). بستگی سخن وقت گفتن : طول الصمت حبسةٌ؛ ای یحبس اللسان عن النطق . || گرفتگی بول . (منتهی الارب ). شاشبند.
ناستوزنلغتنامه دهخداناستوزن . [ ت ُ زِ ] (اِخ ) ناستوزنن . پادشاه حبشه است . گویا کامبوجیه در زمان او به حبشه حمله کرد.
حطابلغتنامه دهخداحطاب . [ ح َطْ طا ] (اِخ ) ابن حارث . صحابیست و بعضی به خاء معجمه گفته اند. وی از مهاجرین حبشه است و در راه حبشه وفات کرد.
بحبشةلغتنامه دهخدابحبشة. [ ب َ ب َ ش َ ] (ع مص ) جمع شدن باهم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). در کتب لغت بحش به این معنی آمده و صاحب منتهی الارب گوید صحیح آن بحبش است .