خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبه دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آردل
فرهنگ فارسی عمید
= آردال
-
آزرده دل
فرهنگ فارسی عمید
۱. دلتنگ.۲. ملول. رنجیده.
-
آسوده دل
فرهنگ فارسی عمید
آسودهخاطر؛ کسی که دلواپس و مضطرب نباشد: ◻︎ کسی خسبد آسوده در زیر گل / که خسبند از او مردم آسودهدل (سعدی۱: ۷۹).
-
آشفته دل
فرهنگ فارسی عمید
آشفتهخاطر؛ پریشانخاطر؛ پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب.
-
آگاه دل
فرهنگ فارسی عمید
۱. دلآگاه؛ صاحبدل.۲. هوشیار.
-
آهن دل
فرهنگ فارسی عمید
۱. سنگدل؛ سختدل؛ بیرحم.۲. دلیر.
-
آهودل
فرهنگ فارسی عمید
ترسو؛ بددل؛ بزدل.
-
اشتردل
فرهنگ فارسی عمید
۱. بددل و ترسو.۲. کینهدل؛ کینهجو.
-
اعدل
فرهنگ فارسی عمید
۱. عادلتر؛ دادگرتر؛ داددهندهتر.۲. شایستهتر برای گواهی دادن.
-
بادل
فرهنگ فارسی عمید
پردل؛ دلیر؛ دلاور.
-
بئس البدل
فرهنگ فارسی عمید
عوض و جانشین بد.
-
بددل
فرهنگ فارسی عمید
۱. بدگمان.۲. ترسو.۳. کینهجو؛ کینهور.
-
بدل
فرهنگ فارسی عمید
۱. = بدلی۲. (اسم) هرچه بهجای چیز دیگر واقع میشود؛ عوض؛ جانشین.۳. (هنر) در سینما، بدلکار.
-
بزدل
فرهنگ فارسی عمید
ترسو؛ کمجرئت.
-
بیداردل
فرهنگ فارسی عمید
دلآگاه؛ هوشیار؛ آگاه؛ کسی که غافل نباشد؛ بیدارمغز؛ بیدارهوش؛ بیدارخاطر.