حبيبدیکشنری عربی به فارسیعاشق , دوستدار , فاسق , خاطرخواه , معشوقه , دلبر , يار , دلدار , دلا رام , نوعي نان شيريني بشکل قلب
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ذهب القاری .وی از مردم شام و صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ذهب القاری .وی از مردم شام و صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مطهربن رباب بن اشتربن جحوان بن فقعس کندی فقعسی . پیغمبر را درک کرد و آنقدر بزیست تا با حسین بن علی (ع ) کشته شد. ابن کلبی او و پسر عمش ربیعةبن حوطبن رئاب (کذا) را یاد کرده است . (الاصابة ج 2 ص <span class="hl" dir="l