حثربلغتنامه دهخداحثرب . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گیاهی است که در زمین نرم روید. یا گیاهی است که جز در زمین هموار سخت و بی سنگ نروید. || آب سطبر. || چربش باقی مانده در بن دیگ . (منتهی الارب ).
اتریبلغتنامه دهخدااتریب . [ اَ ] (اِخ ) نام خره ای بمشرق مصر و قصبه ٔ آن را عین شمس نامند. و در آن نودو پنج قریه است ، از آن جمله بنها العسل . (دمشقی ).
اطربلغتنامه دهخدااطرب . [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طاق بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در 6000 گزی شمال نکا. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریایی و سکنه ٔ آن 610 تن شیعی مذهب است که بلهجه ٔ مازندرانی فارسی سخن می گویند. آب
محتربلغتنامه دهخدامحترب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آتش کارزار را روشن کننده . (از اقرب الموارد). با یکدیگر کارزارکننده . (آنندراج ). مشغول به کارزار با همدیگر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).