لغتنامه دهخدا
مدرکة. [ م ُ رِ ک َ ](ع ص ) رجل مدرکة؛ نیک دریابنده . (آنندراج ). دراک . مدرک . کثیرالادراک . (متن اللغة). شدیدالادراک . (اقرب الموارد). || جاریةمدرکة؛ دخترک به بلوغ رسیده . (ناظم الاطباء). تأنیث مدرک و نعت فاعلی از ادراک است . رجوع به مُدرِک شود. || قوتی است در انسان که ادر