حدایقفرهنگ مترادف و متضادباغها، باغچهها، بوستانها، حدیقهها، روضات، روضهها، گلزارها، گلستانها، گلشنها ≠ صحاری
غزال-گاو لکپوزAddax nasomaculatusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که رنگ کفلها و پاها و شکم و دور لبهایش روشنتر از سایر قسمتهاست و هر دو جنس آن شاخ دارند
حدائقلغتنامه دهخداحدائق . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) حدائق معلقه ٔ بابل یا حدائق معلقه ٔ سمیرامیس در بابل قدیم . یکی از عجائب هفتگانه ٔ جهان است : و حدائق معلقه هفت باغ یکی از بر دیگر منسوب به بابلیان در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هریک بهشت را بحقیقت از نزاهت وخو
حدائقلغتنامه دهخداحدائق . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) نام کنیزکی است و او بر کف خویش بحناء نگاشته بود:لیس حُسن الخضاب زین کفی حُسن کفی زین ٌ لکل ّ خضاب .
حدائقلغتنامه دهخداحدائق . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حدیقة. (دهار). (ترجمان عادل منسوب به جرجانی ). باغهای پردرخت که گرد آنها دیوار باشد. (غیاث اللغات ). بستانها که دیوار دارد. (دهار): در حدائق جد وهزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 281). ای
اطفال حدایقلغتنامه دهخدااطفال حدایق . [ اَ ل ِ ح َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از ریاحین نودمیده است . (انجمن آرای ناصری ).
شادیلغتنامه دهخداشادی . (اِخ ) شاعری ایرانی است و کنیت وی ابونصر از اشعار او در حدایق السحر ابیات زیر آمده است :بر خرد خویش بر ستم نتوان کردخویشتن خویش را دژم نتوان کرددانش و آزادگی و دین و مروت این همه را خادم درم نتوان کردقانع بنشین و آنچه یابی بپسندکایزدی وبندگی بهم
نغمه سنجلغتنامه دهخدانغمه سنج . [ ن َ م َ / م ِ س َ ](نف مرکب ) نغمه سرا : نخلبندان حدایق اخبارو نغمه سنجان بساتین اسحار. (حبیب السیر ج 3 ص 2).
تاج الحلوانیلغتنامه دهخداتاج الحلوانی . [ جُل ْ ح ُ ] (اِخ ) علی بن محمد مشهور به تاج الحلوانی . او راست . «دقایق الشعر» بفارسی بر شیوه ٔ حدایق السحر. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 1 ص 494).
منشوری سمرقندیلغتنامه دهخدامنشوری سمرقندی . [ م َ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد، مکنی به ابی سعید و چهارمقاله ص 28 و حواشی آن و حدایق السحر ص 55 و مجمعالفصحا ج 1 ص <span class="hl" dir="
اطفال حدایقلغتنامه دهخدااطفال حدایق . [ اَ ل ِ ح َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از ریاحین نودمیده است . (انجمن آرای ناصری ).