حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ] (اِخ ) از عمر خطاب و علی (رض ) روایت دارد و عاصم بن نعمان از وی . مجهول است . بخاری گوید: لایتابع علیه . ابن حبان او را در ثقات شمرد. (لسان المیزان ج 2 ص 181).
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام جائی در حره ، که بنام یکی از برادران سلمی که در آن مقام داشت نامیده شده است . داستان عشق ورزی اجاء با سلمی و قتل سلمی توسط برادرانش ، حدثان و غمیم ، در معجم البلدان ذیل کلمه ٔ أجَاء آمده است .
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود. (منتهی الارب ).و بعضی گفته اند حدثان تثنیه ٔ حدث و به معنی شب و روز و نوائب و حوادث طارقه ٔ روز و شب است : رمی الحدثان نسوة آل حرب بمقدار سمدن له سمودا. ؟|| مرگ . موت . (م
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن . (منتهی الارب ). حدثان چیزی ؛ اول آن . ابتدای آن . (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه ). (منتهی الارب ). یقال : افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک ؛ ای بأوله . (مهذب الاسماء). || حدثان الدهر؛ سختیها و بلاهای زمان
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حدیث . احادیث . || ج ِ حدیث . جوانان . احداث . گروهی برنا. جوانان نوخاسته . (غیاث اللغات ). ج ِ حَدَث . (منتهی الارب ).
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن . (منتهی الارب ). حدثان چیزی ؛ اول آن . ابتدای آن . (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه ). (منتهی الارب ). یقال : افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک ؛ ای بأوله . (مهذب الاسماء). || حدثان الدهر؛ سختیها و بلاهای زمان
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ] (اِخ ) از عمر خطاب و علی (رض ) روایت دارد و عاصم بن نعمان از وی . مجهول است . بخاری گوید: لایتابع علیه . ابن حبان او را در ثقات شمرد. (لسان المیزان ج 2 ص 181).
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام جائی در حره ، که بنام یکی از برادران سلمی که در آن مقام داشت نامیده شده است . داستان عشق ورزی اجاء با سلمی و قتل سلمی توسط برادرانش ، حدثان و غمیم ، در معجم البلدان ذیل کلمه ٔ أجَاء آمده است .
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود. (منتهی الارب ).و بعضی گفته اند حدثان تثنیه ٔ حدث و به معنی شب و روز و نوائب و حوادث طارقه ٔ روز و شب است : رمی الحدثان نسوة آل حرب بمقدار سمدن له سمودا. ؟|| مرگ . موت . (م
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن . (منتهی الارب ). حدثان چیزی ؛ اول آن . ابتدای آن . (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه ). (منتهی الارب ). یقال : افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک ؛ ای بأوله . (مهذب الاسماء). || حدثان الدهر؛ سختیها و بلاهای زمان
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حدیث . احادیث . || ج ِ حدیث . جوانان . احداث . گروهی برنا. جوانان نوخاسته . (غیاث اللغات ). ج ِ حَدَث . (منتهی الارب ).
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ] (اِخ ) از عمر خطاب و علی (رض ) روایت دارد و عاصم بن نعمان از وی . مجهول است . بخاری گوید: لایتابع علیه . ابن حبان او را در ثقات شمرد. (لسان المیزان ج 2 ص 181).
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام جائی در حره ، که بنام یکی از برادران سلمی که در آن مقام داشت نامیده شده است . داستان عشق ورزی اجاء با سلمی و قتل سلمی توسط برادرانش ، حدثان و غمیم ، در معجم البلدان ذیل کلمه ٔ أجَاء آمده است .
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح َ دَ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود. (منتهی الارب ).و بعضی گفته اند حدثان تثنیه ٔ حدث و به معنی شب و روز و نوائب و حوادث طارقه ٔ روز و شب است : رمی الحدثان نسوة آل حرب بمقدار سمدن له سمودا. ؟|| مرگ . موت . (م
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن . (منتهی الارب ). حدثان چیزی ؛ اول آن . ابتدای آن . (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه ). (منتهی الارب ). یقال : افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک ؛ ای بأوله . (مهذب الاسماء). || حدثان الدهر؛ سختیها و بلاهای زمان
حدثانلغتنامه دهخداحدثان . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حدیث . احادیث . || ج ِ حدیث . جوانان . احداث . گروهی برنا. جوانان نوخاسته . (غیاث اللغات ). ج ِ حَدَث . (منتهی الارب ).