حدثةلغتنامه دهخداحدثة. [ ح َ دَ ث َ ] (اِخ ) وادیی است که جانب سفلای آن از قبیله ٔ کنانه و بقیه از هذیل است . (معجم البلدان ).
حدثیةلغتنامه دهخداحدثیة. [ ح َ دَ ثی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اند که به فضل حدیثی منسوبند. رجوع به حدیثیة شود.
حدیثةلغتنامه دهخداحدیثة. [ ح َ ث َ ] (اِخ ) نام چند موضع است و نسبت بدان حدیثی است . شهری است از جزیره و اندر وی بوستانهای سخت نیکو. (حدود العالم ).
حدیثةلغتنامه دهخداحدیثة. [ ح َ ث َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حدیث . نو. جدید. تازه . || واحد حدیث . یکی حدیث . (معجم البلدان ).
حدیثة دمشقلغتنامه دهخداحدیثة دمشق . [ ح َ ث َ ت ُ دِ م َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در نزدیکی دمشق شام و بعنوان حدیثة حرش معروف شده است . رجوع به حدیثة حرش شود.
حدیثة حرشلغتنامه دهخداحدیثة حرش . [ ح َ ث َ ت ُ ح َ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای به غوطه ٔ دمشق . رجوع به حدیثة دمشق شود.
طمعانلغتنامه دهخداطمعان . [ طَ ] (اِخ ) (بنی ...) نام محلی به هفت فرسنگی موصل و هفت فرسنگی حدیثه ، و حدیثه در سی وشش فرسنگی بغداد واقعست . (نزهة القلوب چ اروپا ص 173).
بقثلغتنامه دهخدابقث . [ ب َ ] (ع مص ) درهم آمیختن کار خود را، و کذلک بقث طعامه و بقث حدیثه . (ناظم الاطباء). خلط کردن چیزی را، و کذا بقث طعامه حدیثه . (منتهی الارب ).