حدیث کردنلغتنامه دهخداحدیث کردن . [ ح َ ک َ دَ ](مص مرکب ) حکایت کردن . نقل کردن . تحدیث . (تاج المصادر بیهقی ). قصه کردن . || خبر کردن . تحدث . || یاد کردن . مذکور ساختن . || سخن گفتن . || وصف کردن . || انشاد. (تاج المصادر بیهقی ).- حدیث از کسی کردن ؛ رسو. (تاج المصاد
ردیابی کمکدارaided trackingواژههای مصوب فرهنگستانردیابی هدف متحرک در زاویه یا ارتفاع یا مسافتی معین با استفاده از سازوکار ردیابی راداری یا لیزری یا بصری یا حرارتی یا ترکیبی از آنها
چَفتۀ هوبَریshoulder arch 1, caernarvon arch 1, square-headed trefoil arch 1, shoulder-headed arch 1واژههای مصوب فرهنگستانصورت ساختهشدۀ قوس هوبَری
قوس هوبَریshoulder arch 2,caernarvon arch 2,square-headed trefoil arch 2,shoulder -headed arch 2واژههای مصوب فرهنگستانقوسی متشکل از سه بخش شامل دو شانه و یک تاج که تاج آن از شانهها آشکارا منفک است
حدیث سقیملغتنامه دهخداحدیث سقیم . [ ح َ ث ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل حدیث صحیح . رجوع به حدیث صحیح شود.
حدیثةلغتنامه دهخداحدیثة. [ ح َ ث َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حدیث . نو. جدید. تازه . || واحد حدیث . یکی حدیث . (معجم البلدان ).
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حادثه
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح ِدْ دی ] (ع ص ) پرسخن . بسیارسخن . (منتهی الارب ). بسیارحدیث . || خوش سخن . (منتهی الارب ).
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح ُ دَ ] (اِخ ) نام مادر امام ابومحمد حسن بن الهادی است . و او ام ولد بود.
حدیثفرهنگ فارسی عمید۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است.۲. سخن؛ کلام.۳. [قدیمی] داستان؛ حکایت.۴. (فلسفه) = حادث۵. (صفت) [قدیمی] نو؛ تازه؛ جدید.۶. [قدیمی] خبر.⟨ حدیث اسرا: حدیث معراج.⟨ حدیث رفع: [قدیمی] حدیثی که در آن اموری از مکلفان رفع شده است.⟨
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حادثه
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح ِدْ دی ] (ع ص ) پرسخن . بسیارسخن . (منتهی الارب ). بسیارحدیث . || خوش سخن . (منتهی الارب ).
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح ُ دَ ] (اِخ ) نام مادر امام ابومحمد حسن بن الهادی است . و او ام ولد بود.
خوش حدیثلغتنامه دهخداخوش حدیث . [ خوَش ْ / خُش ْ ح َ ] (اِ مرکب ) حدیث خوش . حدیث خوب . حدیث نیکو : هست شعر آن خوش حدیثی کاستماعش کرده اندهم نبی و هم ولی و هم امیر و هم امام . سوزنی .|| (ص مرکب ) خوش س
لهوالحدیثلغتنامه دهخدالهوالحدیث . [ ل َ وُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) افسانه ها. حکایات . سرود و غنا و مانند آن . (منتخب اللغات ).