حربیةلغتنامه دهخداحربیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) نام محله ای بزرگ بیرون شهر بغداد و آنرا حرب بن عبداﷲ بلخی الراوندی قائد و یکی از سرداران ابی جعفر منصور خلیفه بنیاد کرد وآن بقرب دروازه ٔ معروف به باب حرب بغداد و نزدیک قبر بِشْرِ حافی و احمدبن حنبل است . و این محله در فتنه ٔ مغول ویران شد. (معجم
حربیةلغتنامه دهخداحربیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ کیسانیه منسوب به عبداﷲبن حرب . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). فرقه ای از فِرَق پنجگانه ٔ فرقه ٔ شیعه . اصحاب عبداﷲبن حرب . (بیان الادیان ).
حریبهلغتنامه دهخداحریبه . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) حریبه ٔ مرد؛ مال مسلوبه ٔ او یا مال که بدان معیشت گذراند. ج ، حَرائب .
حربگهلغتنامه دهخداحربگه . [ ح َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) حربگاه : در حربگه پیمبر ما معجزی نداشت از معجزات خویش قویتر ز قوتش . ناصرخسرو.که اِستاد با ذوالفقار مجردبه هر حربگه بر یمین محمد؟ ناصرخسرو.حربگه م
حربهلغتنامه دهخداحربه . [ ] (ع اِ) در فهرست مخزن الادویة این صورت را آورده و به آن معنی بوعجیدیطوس ودر بعض کتب عجیدیطوس داده اند و در مخزن الادویه «حربت » را صورتی از حربث دانسته است . رجوع به حربث شود.
حربهلغتنامه دهخداحربه . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) حَربة. آلت جنگ . (منتهی الارب ). سلاح . آلت حرب . || چوب دستی . (منتهی الارب ). || تازیانه . || نیم نیزه . (زمخشری ). نیزه ٔکوتاه . (دهار). || کارد. (غیاث ). دشنه . خنجر. ج ، حِراب . (منتهی الارب ) : این جا شمشیر و حربه و سنگ
حربةلغتنامه دهخداحربة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام .و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). موضعی به شام . (منتهی الارب ).
محربیةلغتنامه دهخدامحربیة. [ م ُ ح َ ی َ ] (ع ص ) ارض محربیة؛ زمینی حرباناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زمین ناهموار و درشت . (ناظم الاطباء).