حرمت گذاشتنلغتنامه دهخداحرمت گذاشتن . [ ح ُ م َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) احترام کردن . حرمت داشتن . حرمت نگاه داشتن .
حرمت گذاشتنفرهنگ مترادف و متضادگرامی داشتن، احترام کردن، بزرگ داشتن، محترم شمردن ≠ حرمتشکنی کردن، بیاحترامی کردن
حرمتلغتنامه دهخداحرمت .[ ح ُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) حُرمة. اسم از احترام . شکوه . (محمودبن عمر ربنجنی ). حشمت . آب رو. منزلت . قدر. مرتبت . عز. شرف . بزرگی . عظمت . ج ، حُرُمات : ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (اِخ ) (به معنی خراب ) سِفْرِ داوران 1:17 و آن شهری میباشد در طرف جنوبی کنعان که یوشع بر آن دست یافت و در سابق آنرا صفاة میگفتند. بعضی بر آنند که شهر مذکور در تنگه ای که تخمیناً <span class
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حُرمة. ناروائی . نامباحی . ناروا شدن . (دهار). حرامی . حرام شدن . حرام گردیدن . ناشایستگی . مقابل حِلّیّت . رجوع به حُرمة شود. || بزرگداشت . احترام . آزرم . (محمودبن عمر ربنجنی ).
حرمدلغتنامه دهخداحرمد. [ ح َ م َ / ح ِ م ِ ] (ع اِ) لجن . لژن . گِل سیاه و گنده و گونه برگشته . طین اسود که لون و رائحه ٔ آن متغیر شده باشد.
توقیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. احترام، بزرگداشت، تعظیم، تکریم ۲. احترام گذاشتن، حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن ≠ تحقیر
احترامفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حرمت گذاشتن ، بزرگ داشتن . 2 - (اِمص .) حرمت ، بزرگداشت .
تعظیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. احترام، اعظام، بزرگداشت، تکریم، حرمت، کرنش ≠ تحقیر ۲. احترام کردن، بزرگ داشتن، حرمت گذاشتن، کرنش کردن
احترام گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حترام گذاشتن، احترام گذاردن، احترام کردن، محترم شمردن، گرامی داشتن، پرستیدن ادب کردن، احترام کسی رانگاه (نگه) داشتن، رعایت احترام کردن، حرمت گذاشتن بت ساختن، نام کسی را بیوضو نبردن ارج نهادن (گذاشتن)، بزرگ داشتن، اهمیت دادن تجلیل کردن، سالروز نگهداشتن
نیکولغتنامه دهخدانیکو. (ص ) پسندیده . حسن . خوب . خوش . خیر. مقابل بد و زشت : براین کار چون بگذرد روزگاراز او نام نیکو بود یادگار. فردوسی .به است از روی نیکو نام نیکوتو آن کن کت بود فرجام نیکو. فخرالدین اس
حرمتلغتنامه دهخداحرمت .[ ح ُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) حُرمة. اسم از احترام . شکوه . (محمودبن عمر ربنجنی ). حشمت . آب رو. منزلت . قدر. مرتبت . عز. شرف . بزرگی . عظمت . ج ، حُرُمات : ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (اِخ ) (به معنی خراب ) سِفْرِ داوران 1:17 و آن شهری میباشد در طرف جنوبی کنعان که یوشع بر آن دست یافت و در سابق آنرا صفاة میگفتند. بعضی بر آنند که شهر مذکور در تنگه ای که تخمیناً <span class
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حُرمة. ناروائی . نامباحی . ناروا شدن . (دهار). حرامی . حرام شدن . حرام گردیدن . ناشایستگی . مقابل حِلّیّت . رجوع به حُرمة شود. || بزرگداشت . احترام . آزرم . (محمودبن عمر ربنجنی ).
حرمتفرهنگ فارسی عمید۱. احترام؛ عزّت.۲. حرام بودن.۳. [قدیمی] احترام و فروتنی در برابر اوامر و نواهی الهی.۴. [قدیمی] انجام دادن امور حرام.⟨حرمت داشتن: (مصدر متعدی) احترام داشتن؛ ارجمند داشتن.
حرمتلغتنامه دهخداحرمت .[ ح ُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) حُرمة. اسم از احترام . شکوه . (محمودبن عمر ربنجنی ). حشمت . آب رو. منزلت . قدر. مرتبت . عز. شرف . بزرگی . عظمت . ج ، حُرُمات : ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (اِخ ) (به معنی خراب ) سِفْرِ داوران 1:17 و آن شهری میباشد در طرف جنوبی کنعان که یوشع بر آن دست یافت و در سابق آنرا صفاة میگفتند. بعضی بر آنند که شهر مذکور در تنگه ای که تخمیناً <span class
حرمتلغتنامه دهخداحرمت . [ ح ُ م َ ] (ع مص ) حُرمة. ناروائی . نامباحی . ناروا شدن . (دهار). حرامی . حرام شدن . حرام گردیدن . ناشایستگی . مقابل حِلّیّت . رجوع به حُرمة شود. || بزرگداشت . احترام . آزرم . (محمودبن عمر ربنجنی ).
هتک حرمتلغتنامه دهخداهتک حرمت . [ هََ ک ِ ح ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکستن حرمت . دریدن حرمت . (زمخشری ). بی احترامی . رسوایی . بی آبرویی . بی عزتی : اگر تو پرده بر آن زلف و رخ نمی پوشی به هتک حرمت صاحبدلان همی کوشی .سعدی .