حرورتلغتنامه دهخداحرورت . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) حَرورة. آزادی . آزادمردی . || سوزش و تیزی طعامی در دهان . حروریت .
حروریتلغتنامه دهخداحروریت . [ ح َ ری ی َ / ح ُ ری ی َ ] (ع اِمص ) حرورت . آزادی . آزادمردی . || آزاد شدن . (زوزنی ).
حرارتلغتنامه دهخداحرارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) حَرارة. گرمی . حرور. گرما.گرم شدن . حَرّ (در تمام معانی ). مقابل برودت . سخونت . تبش . تف . تفتگی . تاب . کیفیت ملموسه ٔ فاعله ای که ازشأن آن تصعید رَطْب و ترسیب یابس است : گفتم حرارت است هم او مادر او ریاح گف
حرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیfervency, fire, heat, oomph, passion, temperature, thermo-, verve, vigor, vigour, warmth
حروریتلغتنامه دهخداحروریت . [ ح َ ری ی َ / ح ُ ری ی َ ] (ع اِمص ) حرورت . آزادی . آزادمردی . || آزاد شدن . (زوزنی ).