حروضلغتنامه دهخداحروض . [ ح ُ ] (ع مص ) درازی اندوه و بیماری . دراز شدن اندوه وبیماری و نزدیک به مرگ گشتن . حُروضة. حَراضة. || لاغر و نحیف گشتن از بیماری . (منتهی الارب ).
میلۀ مهار عرضtrack gauge rod, tie rod, gauge barواژههای مصوب فرهنگستانمیلهای فولادی با یک یا دو گیره در هر سر آن برای اتصال به پایۀ ریل و جلوگیری از افزایش عرض خط
طرح ورودstandard terminal arrival route, STARواژههای مصوب فرهنگستانخط سیر پروازی مشخصی که خلبان برای تقرب آن را دنبال میکند
درجۀ استحصال آردflour extraction rateواژههای مصوب فرهنگستاننسبت وزن آرد بهدستآمده نسبت به وزن کل گندم به درصد
حرودلغتنامه دهخداحرود. [ ح َ ] (اِخ ) (به معنی خشکی ) اسم چاه یا چشمه ای میباشد که جدعون قبل از آنکه با مدیان جنگ نماید با عساکر خود بدانجا فرودآمده خداوند او را امر فرمود که آن قوم را به نوشیدن آب امتحان کند. (سفر داوران 7:1
حرودلغتنامه دهخداحرود. [ ح َ ] (ع ص ) اشتر اندک شیر. (مهذب الاسماء). ج ، حرد. ناقه ٔ حرود؛ ماده شتر کم شیر، یا شیرمنقطعشده . (منتهی الارب ).
حارضلغتنامه دهخداحارض . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَرَض و حُروض و حَراضَه . تباه . || مرد بیمار برجامانده مشرف بر مرگ . || مرد گداخته جسم . || آنکه اندوه و بیماری وی دراز باشد. || آنکه ناکس و فرومایه باشد.