حریقشکنfirebreak, fuel breakواژههای مصوب فرهنگستانهر مانع طبیعی یا مصنوعی که موجب توقف یا مهار حریق شود
کمربند حریقشکنfire beltواژههای مصوب فرهنگستاننواری پاکسازیشده یا جنگلکاریشده که از آن بهعنوان حریقشکن استفاده میشود
چارکی سکانrudder quadrantواژههای مصوب فرهنگستانسازهای در سر محور سکان که نیروی چرخش را به آن منتقل میکند
شکن شکنلغتنامه دهخداشکن شکن . [ ش ِ ک َ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) مجعد. پیچ پیچ . چین چین . (یادداشت مؤلف ) : ای زلف پرخمت همه چین چین شکن شکن .؟
شکن در شکنلغتنامه دهخداشکن در شکن . [ ش ِ ک َ دَ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نغمه در نغمه . با نغمه ها و آهنگهای گوناگون : یکی چامه گوی و دگر چنگ زن سوم پای کوبد شکن در شکن . فردوسی . || شکنج در شکنج . چین در چین . پرچین . پر پیچ و خم <
کمربند حریقشکنfire beltواژههای مصوب فرهنگستاننواری پاکسازیشده یا جنگلکاریشده که از آن بهعنوان حریقشکن استفاده میشود
کمربند حریقشکنfire beltواژههای مصوب فرهنگستاننواری پاکسازیشده یا جنگلکاریشده که از آن بهعنوان حریقشکن استفاده میشود