هسبندلغتنامه دهخداهسبند. [ هََ ب َ ] (ن مف مرکب )مخفف هست بند. حسبند. عاشق . سخت شیفته . در تداول ، هسبند کسی شدن ؛ سخت عاشق و شیفته ٔ او گردیدن . سخت مفتون و بیقرار شدن . دل بستن . (از یادداشتهای مؤلف ).
هسبند شدنفرهنگ فارسی معین(هَ بَ. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) مفتون و حیران کسی شدن و همة اوقات خود را صرف او کردن .
هسبندلغتنامه دهخداهسبند. [ هََ ب َ ] (ن مف مرکب )مخفف هست بند. حسبند. عاشق . سخت شیفته . در تداول ، هسبند کسی شدن ؛ سخت عاشق و شیفته ٔ او گردیدن . سخت مفتون و بیقرار شدن . دل بستن . (از یادداشتهای مؤلف ).