هشنیزلغتنامه دهخداهشنیز. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گاوبندی شهرستان لار دارای 428 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، صیفی و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
اشگنشلغتنامه دهخدااشگنش . [ اَگ َ ن ِ / اِ گ َ ن ِ ] (اِمص ) برآوردن دیوار و عمارت باشد. (جهانگیری ). دیوار برآوردن و عمارت کردن . (آنندراج ). دیوار عمارت . و عمارت و بنا. (ناظم الاطباء).
علی حسنسلغتنامه دهخداعلی حسنس . [ ع َ ی ِ ح ُ ن ُ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حسنس و مشهور به ابن صفدان . محدث و مقری بود و ابن جمیع از وی روایت کند. (از تاج العروس : «حسنس »).
اسپینوزلغتنامه دهخدااسپینوز. [ اِ ] (اِخ ) (جبال ...) سلسله ٔ جبال سِوِن جنوبی ، در ایالات هِرُلت ،تارن و اَوَیرُن . مرتفعترین قله ٔ آن 1126 گز است .
اسانسفرهنگ فارسی عمیدمادهای معطر به شکل مایع یا روغن فرّار که از بعضی مواد گیاهی یا حیوانی و یا بهطور مصنوعی گرفته میشود: اسانس نعنا.
علی حسنسلغتنامه دهخداعلی حسنس . [ ع َ ی ِ ح ُ ن ُ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حسنس و مشهور به ابن صفدان . محدث و مقری بود و ابن جمیع از وی روایت کند. (از تاج العروس : «حسنس »).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان . رجوع به علی حسنس شود.
علی انباریلغتنامه دهخداعلی انباری . [ ع َ ی ِ اَم ْ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حُسنس و مشهور به ابن صفدان . رجوع به علی حسنس شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن صُفدان علی بن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان . رجوع به علی حسنس شود.
علی حسنسلغتنامه دهخداعلی حسنس . [ ع َ ی ِ ح ُ ن ُ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حسنس و مشهور به ابن صفدان . محدث و مقری بود و ابن جمیع از وی روایت کند. (از تاج العروس : «حسنس »).