حسیفلغتنامه دهخداحسیف . [ ح َ ] (ع اِ) آواز خاریدن مار خودرا با یکدیگر برای برآمدن از پوست . (منتهی الارب ).- بئر حسیف ؛ چاه کنده شده در سنگستان که آبش منقطع نگردد از بسیاری .
سرآشپزheadchef, chefواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در غذاخوریها/ رستورانهای مستقل یا غذاخوری مهمانخانهها/ هتلها مسئولیت تهیۀ انواع غذاها را بر عهده دارد
حسفلغتنامه دهخداحسف . [ ح َ ] (ع اِ) خار. || روانی ابر. روان شدن ابر. (منتهی الارب ). || درودن کشت . || راندن گوسپند. || ملامسه با پایها. جماع در ران . || (صوت ) آواز بیرون آمدن مار از پوست چون خود را بخارد. (منتهی الارب ).
حسفلغتنامه دهخداحسف . [ ح َ س َ] (ع مص ) دور کردن خرمای ردی ٔ را از جید. پاک کردن خرما از خرمای زبون . || ساقط و بلایه شدن . || کینه ور شدن . || خشم گرفتن .
حسولغتنامه دهخداحسو. [ ح َ س ُوو / ح َس ْوْ ] (ع اِ) آشامیدنی . (دهّار). هر چیز رقیق که توان آشامید. حریره . آنچه از شوربا و جز آن که اندک اندک آشامند. (غیاث اللغات ). طعامی که از آرد و آب و روغن پزند و گاهی بدان شیرینی نیز کنند : <br
حسیفةلغتنامه دهخداحسیفة. [ ح َ ف َ ] (ع اِ) حُشم . || کینه . دشمنی . || آنچه فروریزد از خرمای تباه شده از درخت . || رَجع بحسیفة نفسه ؛ بازآمد بی نیل مقصود. آمد دستش از پا درازتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حسیفةلغتنامه دهخداحسیفة. [ ح َ ف َ ] (ع اِ) حُشم . || کینه . دشمنی . || آنچه فروریزد از خرمای تباه شده از درخت . || رَجع بحسیفة نفسه ؛ بازآمد بی نیل مقصود. آمد دستش از پا درازتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تحسیفلغتنامه دهخداتحسیف . [ ت َ ] (ع مص ) تحسیف تمر؛ جدا کردن آن از حُسافة [ خرمای تباه و فاسد ]. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تحسیف شارب ؛ ستردن موی بروت . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستردن شارب . (قطر المحیط).